من و قیچی



بچه که بودم نافم را یک آقایی که لباس سفیدی هم به تن داشت با قیچی برید و این آغاز
جدا سری یا جدا نافی من  از مامانم بود .
بزرگتر که شدم موهایم را مثل پشم گوسفند و بز با قیچی کوتاه کردند و . . . در مدرسه هر وقت از شدت گرده گچ سرفه می کردم ٬ یا به خاطر چیزی دیر میرسیدم یا مثلا هم کلاسی ام را نیشگون می گرفتم و این طور چیزها ٬ یک ناظم بداخلاق وکچل داشتیم که زود می آمد و وسط سرم یک چهارراه خوشگل بدون چراغ قرمز باز می کرد . در نوجوانی ٬بادبادک و کاردستی هایی را با قیچی می بریدم و چون البته زمینه آشنایی با کتاب و روزنامه هم داشتم بیشتر سعی میکردم قیچی را بکشم به بخت این بی زبان ها و هی عکس و نقاشی قیچی کنم و . . . یک کمی بعدتر شعرهای عاشقانه قیچی کردم و گل سرخ و عکس قلب تیرخورده و اینطور چیزها . بعدش هم دیگر وارد مقولات دیگری شدم و با قیچی کارهای دیگری می کردم و در این میان البته فقط خودم که نبودم ٬ دیگران را هم که با قیچی سر و کار داشتند می دیدم . مثلا سیرابی فروش سر محله مان ٬‌ سیرابی و شیردانهایش را با قیچی خرد می کرد . پیرمردی هم بود که همراه یک چای دارچین با قیچی روی سر این و آن نقاشی کوبیسم می کشید و خلاصه ماجراهای بسیار و بسیار و بسیارتری موجب شد تا من و قیچی خاطرات تلخ و شیرین بسیاری با هم داشته باشیم و البته فراموش نشدنی که اگر بخواهم همه آن ها را بنویسم می شود یک رمان قطور از ازل تا ابد ٬ حتی  اگر سرتاپایش را با قیچی تکه تکه کنند . به هر حال این قصه را همین جا ختم می کنم و چیز دیگری می گویم ؛
سالها بعد که در یکی از روزنامه ها مشغول شدم٬ به کاربرد دیگری از قیچی پی بردم . شاید باورتان نشود ٬‌اما باور کنید سردبیر ما از قیچی بیشتر استفاده می کرد تا قلم و خودکار و. . . و هر بار که با اعتراض من روبرو میشد کلی توضیح میداد که ببین عزیز من بر همه کس واضح و مبرهن است که هر چیزی ممکن است در چیز دیگری جای نگیرد ٬‌مثل خزر در فنجان و برج ایفل در زنجان و سماور در قندان و شتر و بارش در تلیت فسنجان !! و هم از این مقوله است
ضرب المثل گنجشک و منار و . . . و این همه مطلب در صفحه شما جا نمیشود اگر نه ما اصلا اهل سانسور و محدودیت بیان نیستیم و . . . قس علیهذا . حتی یکبار در همان روزنامه نوشتم که « ما را مقراضیدند » و پرداختم به مقراض سردبیر و . . .
این دو مطلب مقدمه و حالا اصل مطلب این که اگر دیدید که شعر ذیل را بر خلاف قولی که داده بودم تکمیل نکردم ٬ این از مقوله موخر نیست چون اینجا هر چیزی جا میشود ٬ بلکه مستقیما ارتباط دارد با مقوله اول که عرض شد . یعنی هر چه سبک سنگین کردم ٬ دیدم نه نمی شود
پس ادامه شعر را با اجازه شما پس از کمی قیچی کاری ٬ تقدیمتان میکنم .
نظرات 1 + ارسال نظر
من پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:17 ق.ظ http://pardismadhouse.blogsky.com

خوشمان آمد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد