کولی باد
باد پریشان
کولی باد های پریشان
در منی و باور دارم
که می شود با تو ارغوانی بود
و می شود آسمان را با چشم های تو آبی دید
در منی و باور دارم
که می شود با تو در ارتفاعات خیس باران
با برگ های نارنج
پیشانی رویا را از انزوای عرق پاک کرد
و دوباره ماهی ها را از انزوای کاشی ها صدا زد
کولی باد
باد پریشان
کولی بادهای پریشان
فصل درو که می رسد
دلم برای موهای تو لک می زند
کبک ها که می خوانند
خنده هایت دشت را برمی دارند
و دختران شالی
کمر راست می کنند تا عبور بهار را به هم نشان دهند
من چشم به راه فصلی بزرگم
تا تو بیایی
با داس نقره ی مهتاب
همین حالا که فکر می کنم
دلم گرم می شود
خوب می دانم
روزی در تو تمام خواهم شد
و کبوتران میلاد مرا آن روز
در دستهای تو آشیانه خواهند ساخت
کولی بادهای پریشان
چه قدر ژولیده می شود موهایم
وقتی به تو فکر می کنم
عشق عریانی است
عریانی
عریانی
عریانی روح
عریانی تن
عریانی تو
عریانی من
وصداقت قطره اشکی است
که گل سرخ
در پای علفهای هرزه این بیایان می ریزد
چرا که عشق
عریانی است
عریانی
عریانی